۶ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

سرنوشت ظالم"

فقط من نیستم که زندگی سختی دارم،هرکسی داستان غم انگیزه خودشو داره هرکسی سهم مصیبت های خودشو داره...
درسته این سرنوشت ظالمانست،سرنوشت با همه ظالمه

_ویرانگر در خدمت شما حاظر است_

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • مبل تنها و حسود
    • يكشنبه ۱۹ دی ۰۰

    از دست دادن یک چیز..."

    _هرچیزی که توی زندگی بدست اوردی به لطف چیزاییه که از دست دادی،وقتی چیزی رو بدست  میاری باید  یه چیزی رو هم از دست بدی...
    +واسه همینم باید زمستونی باشه تا بهار بیاد،تاریکی باشه تانور بیاد،مرگ باید به خاطر زندگی وجود داشته باشه...

    _ویرانگر در خدمت شما حاظر است_

  • ۱
  • نظرات [ ۴ ]
    • مبل تنها و حسود
    • يكشنبه ۱۹ دی ۰۰

    ریش ابی"

    _ولی روستایی ها چرا از ریش ابی میترسیدن؟
    چون اون باهاشون فرق داشت،ریش ابی بود 
    _مگه متفاوت بودن چیزیه که باید ازش ترسید؟!
    _مشکلی نیست خوب نباشی_

  • ۵
  • نظرات [ ۴ ]
    • مبل تنها و حسود
    • جمعه ۱۷ دی ۰۰

    دیوانگی"

    نمیتونم توظیح بدم چرا،فقط میدونم.یادت میاد اولین سوالی که ازت پرسیدم؟!
    _آره یادمه،پرسیدی میدونی دیوانگی یعنی چی؟
    دقیقا،ایندفعه قرار نیست برات قصه بگم فقط میدونم که دیوانگی یعنی نتونی درباره افکارت با دیگران ارتباط برقرار کنی. مثل این میمونه که توی یه کشور خارجی باشی،میتونی ببینی  و بفهمی در اطرافت چی میگذره،اما نمیتونی بگی چی لازم داری یا کمک میخوای،چون زبانی که انها صحبت میکنند را بلد نیستی
    ما هممون این رو تجربه کردیم
    و همه ی ما چه بخواهیم چه نخواهیم دیوونه ایم

     

    _ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد_

  • ۳
  • نظرات [ ۱ ]
    • مبل تنها و حسود
    • پنجشنبه ۱۶ دی ۰۰

    آبی خاکستری...


    داشتم به ابی و خاکستری فکر میکردم؛
    عبارتی که برای بیان غم و افسردگی شدید ازش استفاده میشه
    تاحالا دقت کردی که هرچی بیشتر به عمق اقیانوس میریم،رنگ ابی کم کم خاکستری تیره میشه؟
    افسردگی...افسردگی هم دقیقا همینه
    با این تفاوت که این دفعه
    میریم توی اعماق وجود خودمونو توی تاریکی گیر میکینم
    ولی من اونارو داشتم....کسایی که توی ساحل منتظرم بودن
    برای اینکه پیداشون کنم دستشونو بگیرم بیام بیرون :)
    خوشحالم که وقتی بهت نیاز داشتم اسمم رو صدا زدی
    و کمکم کردی به روشنایی برگردم...
    ____________________________________

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • مبل تنها و حسود
    • دوشنبه ۶ دی ۰۰

    من فکر کنم جهان دیگری باشد...!

    من فکر کنم جهان دیگری باشد
    برای من که نه، برای شعر هایم
    وگرنه من که خنده دار میمیرم
    منو تمام نا تمام عیب هایم
    من فکر کنم جهان دیگری هم هست
    خدا بگو جهان دیگری داری
    که قطعا عشق یک وجود نامیراست
    که زنده نیست در این سرای پوشالی
    وگرنه من که خنده دار میمیرم
    سقوطی سخت از درخت نارنگی
    و یا یه آب نبات گیر کنه تو گلوم
    موقع ی چرت و پرت گفتن و رندی
    و تو نشسته ای به کافه ای غمگین
    و فکر میکنی به معنای زندگی
    “این پسر این همه تلاش کرد و ساخت
    چرا باید بره به این سادگی؟!
    ولی رفیق، اگر بمانی زیباست
    همین که یک نفس بخوانی زیباست
    معنی دوست را بدانی زیباست
    معنی عشق را بدانی زیباست
    میان سنگو سیم و کربن و آهن
    همین که لاله را دیدی زیباست
    و گرنه من که خنده دار میمیرم
    ولی خب عشق یک وجود نامیراست

  • ۴
    • مبل تنها و حسود
    • پنجشنبه ۲ دی ۰۰
    This is niuichy world
    Welcome to my daily
    منوی وبلاگ